زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها با امیر المؤمنین علیهالسلام
شب تا به صبح غسل تنم وقت میبرد آمـاده کـردن کــفــنــم وقـت مـیبــرد مــانــنــد دردهـای دل تــو شــمــردن گـلهای سـرخ پـیـرهـنم وقت میبـرد مرثیه خوان غربت کوثر به گوش چاه! تـفــسـیــر آیـۀ مـحـنـم وقـت مـیبــرد دیـروز در دلـت مـتـولـد شـدم عــلـی فــردا وداع از وطــنـم وقـت مـیبـرد آشفـتـگی زینبمـان را به من ببـخـش آســودگـی یــاســمــنـم وقـت مـیبــرد شـاید که دخـتـرم شود آرام لحـظـهای پـایـان گـریـۀ حــسـنـم وقـت مـیبـرد با یاد کوچه تا به سحر ضجه میزنـد بـزم عـزای سـیـنـهزنـم وقـت میبـرد اسما، عصای دستم، از این درد خسته شد این روزهـا قـدم زدنـم وقـت مـیبـرد این کندی زبان اثر ضرب سیلی است دیـگـر شـنـیدن سـخـنـم وقـت میبـرد سنگین شدهست گوشم اگر پرس و جو نکن نگـذار حرف در دهنم؛ وقـت میبـرد مانند قتل صبـر حسینم؛ ببین! که جان بیـرون کـشـیدن از بـدنم وقت میبرد |